پرنده و پرواز و زندگی در تعطیلات کاری

سلام ک نام خداوندست


خب عید ما در تاریخ 5 فردردین تموم شد و از 6 ام رفتیم سرکارمون.

آما مهو تعطیل بود تا 13 ام و باز هم آما از محبت های عشقم کم نشد و هر روز صب مهو من و رسوند تا درم در بیمارستان.


صب ها با بی حالی میرفتم ولی کار خوب بود.

تنها مشکل اینه ک راهم دوره....


برای کارشناسی تجربی ثبت نام کردم...

هنوزم دو دل هستم ک درس بخونم یا نه..اگه رشته بیهوشی قبول بشم حتما میخونم....


تو محل کارم با وجود حلقه دارم بازم با تعجب میگن ازدواج کردی!!!!!

و یا اینکه اصصصصلا معلوم نیستششش !!!!

من یه سوالی دارم ؟

ببخشید آدم ازدواج کرده چه شکلیه دوستان !؟؟


کم کم حس میکنم خیلی زود ازدواج کردم.

خب البته 24 سالگی قطعا زوده و چقدر حس میکردم ک بززگ شدم و دیگه وقتشه!!


اکثر پرسنل ما مجردند در سن بالا!

و بنده هم با اکثرین قاطی میشم احتمالا :))))


در کل کار اونجا رو دوست دارم.... بعضی مواردش با روحیم سازگار نیست اما در کل خوبه.


از عید نگفتم و جایی نرفتیم.ولی دیشب بعد از اینکه مهو اومد دنبالم با اینکه خسته بودم... بچه (مرغ مینا) رو برداشتیم و رفتیم چیتگر... از آذر ماه پیشم بود دیگه وتش بود ک بره.... تا الانم بخاطر مساعد نبودن هوا نگهش داشته بودم.

خلاصه درب قفش رو باز گذاشتم دیدم نمیبینه ک بازه....

دست کردم داخل قفس و گرفتمش ک انقد ترسسسسیده بود فقط مث آژیر آمبولانس جیغ میزد... اومدم بوسش کنم ک انقد ترسید گفتم الان سکته میکنه از خیرش گذشتم و دلش کررم ک بره دیدم باز جیغ میزته و نمیره نگو ناخونش گیر کرده دور انگشتم :))))

یه داستانی بود ...

بعدش جوجه زدیم و چای ذغالی و ....

خیبی شب خوب و عالی بود خصوصصصا چای ذغالی 

اونم چای شمال رو خاکستر محششره 

حتما امتحان کنین

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 21:44 http://haftaflakblue.blogsky.com/

علیکم سلااااام سیب گلابم:-*:-*:-*
اهن اهن... آدم ازدواج کرده ؛اگه مراقب نباشه....،اوراق...اسقاط...دوبارقیچی
شما که خیلیییی جیگرطور موندین
بچه تون عینهووو ننه بارانش وحشیه...

ثلهنگ مهری؟چشتاتو درویش کن...پفیوژ

بچه باید مث مامانش وحشی باشه دیگه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.