رفیقم کجایی

سال 95 داره تموم میشهه 

و میشه گفت که تموم شده ... متنی که مینویسم هیچ ربطی به حال و هوای زندگی دونفره و خانوادگیم نداره و کاملا درونیه و برای هیچکس نگفتم..


از دیروز که خبر فوت افشین یداللهی رو شنیدم میبینم که خدا داره تمام بنده های خاص و خوبش رو میبره... و حتما جایی مشکلی هست و میخواد 

ما در اتش خودمون با کینه و حسرت و دنیا جویی و مال و این چیزا بسوزیم و میخواد تنهامون بزاره؟!!

یا شایدم مثل همیشه باید بگیم هیچکس تا حالا نمونده و همه میمیریم...

این چه مرگیه که فقط ادم های محبوب رو گلچین میکنه ؟

ما خار های دنیا شدیم... من انسان الوده ای هستم که به وصال دوست نمیرسم... و باید بار گناهانم روسنگین تر کنم ... تا روزی که مثل یه تیکه چوب خشک

از این  دنیا برم


و اینکه چند وقتی هست که شدیدا دلم میخواد برم به آسمون

جدیدا حست میکنم خیلی محسوس... خیلی خوب ... خیلی اروم... انگار تازه بزرگ شدم... انگار تازه چشمام باز شده... تو بودی ... تو هستی

تو همیشه کنارم بودی ولی من نفهمیدم

این مدت انقد خوب نشون دادی که هوامو داری که باورم نمیشه و از خودم خجالت میکشم... و خیلی خوشحالم که درکت کردم و فهمیدم که خدایی که ساختن برامون

زمین تا اسمون فرق میکنه... تو خوب تر از این حرفایی... رفیق تر از این حرفایی... مادر تر از هرمادری . و اینکه که تو تنهایی و کاملا یگانه



داستان اینجوریه که دلم میخواد برم از دنیا

هیچ دلیل فیزیکی و مادی هم نداره فقط دلم یه طوری شده...از آدم بودن خسته شدم ... فقط و فقط به شوق تو هست که اینطورم


همش فکر میکنم که چقدر نزدیک و کنار تو بودن میتونه خوب باشه...


چقد دنیا کوچیک شده


چقد همیشه چی رنگ خاک و خاکستریه 


چقد مادی ه


چقد دلم میخواد بیام لا به لای ابرا


بیام کمی نزدیک تر... شاید حتی جهنمت... ولی از این زمین که مثل زندان شده برم


میدونم که تو مسیر رسیدن به توام

میدونم که چند سال دیگه شایدم چند لحظه ی دیگه باید راه بیام تا بهت برسم... میدونم که اینجور حرف زدن رو دوست نداری و دوست داری که صبور باشم


میدونم که دوست داری این عطش همیشه در من باشه


ولی من آدمم


همچین چیزی امکان نداره و مثل کلاغ , برق مادیات چشمم رو میزنه و تورو فراموش میکنم....


خدا 


دلم میخواست یه اسم صمیمی تر داشتی.... خدا یکم از من دوره ... میخوام رفیق شفیق صدات کنم ..


اره تو از همه برای من رفیق تری


دلم برات تنگ شده دوست نازنیم کاش به زودی همدیکر رو ببینیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran پنج‌شنبه 26 اسفند 1395 ساعت 12:55 http://haftaflakblue.blogsky.com/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.