خبرایییییییییییییییییی خوووووووووووووب

سلام دوستان نازنیم 

دلم براتون تنگ شده ولی انقد ساعت کاریم خسته کننده ست که وقتی میرسم خونه فقط شام میخوریم و بعدشم خواب

راستی ما خونه خریدیم....


پول ما به خونه داخل ت ه را نسر رسید و بیشتر نتونستیم پول جور کنیم که با وام البته خریدیم... 


بچه ها

من هنوزم با 28 سال سن دلم برای پدرم که در 5 سالگی از دستت دادمش تنگ میشه و غصه میخورم و نمیتونم جلوی بغض هامو بگیرم...

خیلی حس بدیه... اینکه هنوز هم یه فضای بزرررررگ در روح و روانت باشه و یه آغوش خالی که منتظری با پدری که دیگه نیست پر بشه..

الانم که مینویسم حس اینکه دوست جان  پیشمه خوشحالم میکنه.... جدیدا به این فکر میکنم که از من ک گذشت ولی امیدوارم هیچ بچه ای

در کودکی پدرش رو از دست نده

گاهی شب ها که از سرکار برمیگردم حداقل فرصتی دارم که تو تنهایی براش گریه کنم ... ما انقد از هم دوریم و دنیا انقد میخواست که رو این

موضوع اصرار کنه ک حتی فرصت بغل کردن سنگ قبر پدرم رو بهمون نداده...




رفیقم کجایی

سال 95 داره تموم میشهه 

و میشه گفت که تموم شده ... متنی که مینویسم هیچ ربطی به حال و هوای زندگی دونفره و خانوادگیم نداره و کاملا درونیه و برای هیچکس نگفتم..


از دیروز که خبر فوت افشین یداللهی رو شنیدم میبینم که خدا داره تمام بنده های خاص و خوبش رو میبره... و حتما جایی مشکلی هست و میخواد 

ما در اتش خودمون با کینه و حسرت و دنیا جویی و مال و این چیزا بسوزیم و میخواد تنهامون بزاره؟!!

یا شایدم مثل همیشه باید بگیم هیچکس تا حالا نمونده و همه میمیریم...

این چه مرگیه که فقط ادم های محبوب رو گلچین میکنه ؟

ما خار های دنیا شدیم... من انسان الوده ای هستم که به وصال دوست نمیرسم... و باید بار گناهانم روسنگین تر کنم ... تا روزی که مثل یه تیکه چوب خشک

از این  دنیا برم


و اینکه چند وقتی هست که شدیدا دلم میخواد برم به آسمون

جدیدا حست میکنم خیلی محسوس... خیلی خوب ... خیلی اروم... انگار تازه بزرگ شدم... انگار تازه چشمام باز شده... تو بودی ... تو هستی

تو همیشه کنارم بودی ولی من نفهمیدم

این مدت انقد خوب نشون دادی که هوامو داری که باورم نمیشه و از خودم خجالت میکشم... و خیلی خوشحالم که درکت کردم و فهمیدم که خدایی که ساختن برامون

زمین تا اسمون فرق میکنه... تو خوب تر از این حرفایی... رفیق تر از این حرفایی... مادر تر از هرمادری . و اینکه که تو تنهایی و کاملا یگانه



داستان اینجوریه که دلم میخواد برم از دنیا

هیچ دلیل فیزیکی و مادی هم نداره فقط دلم یه طوری شده...از آدم بودن خسته شدم ... فقط و فقط به شوق تو هست که اینطورم


همش فکر میکنم که چقدر نزدیک و کنار تو بودن میتونه خوب باشه...


چقد دنیا کوچیک شده


چقد همیشه چی رنگ خاک و خاکستریه 


چقد مادی ه


چقد دلم میخواد بیام لا به لای ابرا


بیام کمی نزدیک تر... شاید حتی جهنمت... ولی از این زمین که مثل زندان شده برم


میدونم که تو مسیر رسیدن به توام

میدونم که چند سال دیگه شایدم چند لحظه ی دیگه باید راه بیام تا بهت برسم... میدونم که اینجور حرف زدن رو دوست نداری و دوست داری که صبور باشم


میدونم که دوست داری این عطش همیشه در من باشه


ولی من آدمم


همچین چیزی امکان نداره و مثل کلاغ , برق مادیات چشمم رو میزنه و تورو فراموش میکنم....


خدا 


دلم میخواست یه اسم صمیمی تر داشتی.... خدا یکم از من دوره ... میخوام رفیق شفیق صدات کنم ..


اره تو از همه برای من رفیق تری


دلم برات تنگ شده دوست نازنیم کاش به زودی همدیکر رو ببینیم.

به نام خداوند ستارگان

 تو که از رگ گردن به من نزدیک تری

تو که هر لحظه با دستای گرمت دستای سرد و بی روح منو میگیری


تو که هر روز صبح زود وقتی هنوز خورشید از لا به لای ابر ها و کوه ها بیرون نیومدن از لا به لای ستاره ها منو نگاه میکنی 

میدونی که تنها حامی و پشتوانه زنندگی منی

میدونم که این روزا دوباره دارم پیدات میکنم

انگار دوباره دارم به روزای خوبه با هم بودن میرسم


خدایا هر روز لحظه هایی هستن که بهم نشون میدن که در کنارمی ..


لحظه هایی که وقتی صدات میکنم زود جواب میدی.... یعنی چی شده !؟؟


خدایا من پر از حس ها و تاریکی هایی شدم که گاهی در من زبونه میکشن و بالا میان.... خدایا

من دیگه همون دختر 18 ساله پاک نماز شب خوان نیستم ولی

تو باز هم سمت من میای

خدایا میدونی که چقد حس بدی دارم بعد اینکه از ناراحتی کسی که دوستش ندارم ناراحت میشم... بلافاصله حس بدی در من  میپیچه

حس اینکه باز هم نتونستم این نفس عصیانگر رو سرکوب کنم...

حس اینکه چقد در من سایه های تاریک نفوذ کردن... چقدر موذی شدم.. چقدر انسان کدر و بی ارزشی شدم


خدایا 

عاجزانه از تو میخوام که منو در مسیر زندگی در جاده های هموار و مورد لطف خودت قرار بدی ... مورد ازمایش قرار ندی

بنده های خوب و پاکت رو سر راهم قرار بدی... همیشه دستم رو بگیری منو از پرتگاه ها نجات بدی

کمکم کنی تصمیم های درست رو بگیرم.... در راه رسیدن به هدف هام با این تلاش کم ولی دوست دارم به هدفم برسونی...


خدایا 

به همه سلامتی بده... به همه برکت بده... به مملکتم ... به مردم کشورم... به دوستام و به دشمنام قلب مهربون و بخشنده بده..

خدایا کمکم کن در چشم بندگانت مورد قبول  باشم 

الهی آمین